ميدونم…
يه استارت…
خيلي وقته منتظر يه استارتم…
يه شروع…واسه تغيير دادن خيلي چيزا…چيزايي كه ميدونم ايراده و نقصه…ميدونم اشتباست و ميدونم آخرش به ضررم تموم ميشه…ولي بازم به پاي اون نقص هام ميمونم…تا اين استارت از راه برسه…و منو به راه بندازه…
گاهي تا يك ميليمتري من بهم نزديك ميشه و اون وقته كه ميبينم يه استارت ديگه هم واسه رسيدن به اون استارت اصلي لازم دارم…
من به زندگيم عادت كردم…با وجود اينكه خيلي نقص داره و خودمم ازش خبر دارم و بازم منتظر يه استارتم…
شايد اون فاصله ي يه ميليمتري من با اون استارت…همين عادت باشه…پايداري خوبه…ولي نه به قيمت ساكن موندن…
و من باز منتظر يه استارتم…
پ.ن : ميدونم كه هيچ استارتي قرار نيست بياد…ميدونم.
پ.ن : بهار زيباست…ولي اعتماد به نفسم رو كم ميكنه.